شمنیزم:
چرا به دنبال شمنیزم هستیم؟ این که ما به دنبال آگاهی هستیم و میخواهیم معنوی شویم را کنار بگذارید، هیچ ارزشی ندارند چون این بحثها ما را از معنویت واقعی دور میکند و نهایتاً ما را به سمت شخصی میبرد که دنیایش تاریک شده و فکر میکند خیلی آدم معنوی است.
مهمترین هدف و بهترین تعریف معنویت یا آگاهی: بالا بردن کیفیت دنیای مادی است. همین زندگی روزمره که داریم اگر معنویت یا چیزی که ما فکر میکنیم معنویت است ما را به سمتی ببرد که قرار باشد از دنیای مادی خود فاصله بگیریم، از آن و نسبت به آن بی توجه شویم، آن معنویت دروغین است و واقعی نیست، اگر قرار باشد مادیات را فراموش کنیم(مرتاض شویم) در این صورت معنویت دروغین است و واقعی نخواهد بود.
چرا سیستم شمنیزم؟ تغییر زاویهی نگاه، چون وقتی ما از سیستم هندی حرف میزنیم افراد دیگر سریع آن را با دانستههای خود تطابق میدهند وقتی از یک فرهنگ یا عرفان شرقی صحبت میشود ذهن ما آن را تفسیر میکند و فکر میکنیم آن موضوع را فهمیدیم و جلو میرویم ، کاری که شمنیزم میکند این است که یک دیدگاه جدید میدهد یک جهانبینی کاملاً جدید و متفاوت است، این جهانبینی متفاوت چون برای ما ناآشنا است و از فرهنگ ما دور است (به فرهنگ مکزیک باستان مربوط میشود) خیلی به ما کمک میکند که بتوانیم جلوی تفسیرات ذهن را بگیریم و بی واسطه به آن حقیقت نزدیکتر شویم، ذهن ما حقیقت بیرون را برای ما تفسیر میکند اجازه نمیدهد ما مستقیم این را لمس کنیم در واقع وقتی ما در یک دیدگاه دیگر قرار میگیریم، قدرت ذهن ما کم میشود و چون برای آن ناآشنا و غریبه است نمیتواند خیلی راحت آن را تفسیر کند و نمیتواند آن حقیقت را تبدیل به واقعیت کند و خیلی مواقع لمس عمیقی از حقیقت به دست میآوریم و بهطور کلی سیستم شمنیزم تمام ذهنیت را به هم میزند، در دوره کندالینی یک بخشهایی از سیستم شمنیزم تطبیق داده شد و گفتیم که معادل کندالینی در فرهنگ چین شستوشوی مغز استخوان است و در فرهنگ شمنیزم هم یک معادل دارد.
واژهی شمن یعنی چه؟ به بومیهای هر منطقهی جغرافیایی گفته میشود. یعنی اگر بخواهیم از این دید نگاه کنیم؛ مولانا، خیام و… شمنهای ایران محسوب میشوند، هندیها و بوداها شمنهای هند هستند. ما در هر منطقهی جغرافیایی در جهان شمن داریم؛ شمنهای روسیه، مصر، چین و ژاپن را داریم ولی آن چیزی که در زبان فارسی به عنوان شمن رایج است شمن های مکزیک کهن یا همان قوم تولتکها هستند که دلیل آن بیشتر همان کتابهای کاستاندا است و ترجمههای خانم کندری که از کتاب کاستاندا در ایران کردند و با این دید جا افتاده است.
منظور ما در این دوره آموزش، شمنیزم تولتک میباشد که مربوط به مکزیک کهن است و سه دورهی تاریخی دارد؛
دورهی اول شمنیزم) مربوط به بیست هزار سال پیش میشود که خیلی قدمت زیادی دارد، در این دوره هدف جابهجایی و انتقال انرژی بوده است. منظور از جابهجایی و انتقال انرژی این است که مثلاً وقتی ما به هر چیزی فکر کنیم به آن انرژی میدهیم و خودِ این یک جابهجایی انرژی است یا وقتی با یک شخص در حال مکالمه هستیم یکجور جابهجایی انرژی است در واقع این تعریف بسیار گسترده است و کل فعالیتهای زندگی روزمره ما را در بر میگیرد ولی با یک دیدِ عرفانی یا دیدِ انرژیکی کل فعالیتهای ما را در برمیگیرد، هدف این است که بتوانیم روی این فعالیتها تسلط پیدا کنیم و آنها را کنترل کنیم.
دورهی دوم شمنیزم) یکسری آداب و رسومها و مواد مخدر و… به سیستم شمنیزم اضافه شد یعنی از اول وجود نداشتند و بعداً اضافه شدند.
دورهی سوم شمنیزم) دورهی سوم دورهی کنونی این سیستم است، بازگشت به همان دورهی اول است یعنی قرار است آداب و رسومها و چیزهایی که بعداً اضافه شده است، از این سیستم حذف شود، خیلی از شمنها از مواد مخدر استفاده میکنند در سیستم هندی و سیستمهای تبتی خیلی بیشتر داریم ولی طبق یک اصول است مثلاً اگر ما به هند برویم و یک استاد یوگا پیدا کنیم به آن بگوئیم میخواهیم مواد مخدر استفاده کنیم ما را مسخره میکند و به ما میخندد چون خود آن استاد اصلاً مصرف نکرده و به آن درجه نرسیده است.
مفاهیم و دیدگاههایی که ذهنیت ما را تغییر میدهند و کمک میکند ما بتوانیم بهتر جلو برویم و حقیقتاً کیفیت دنیای مادی خود را افزایش دهیم؛
دیدگاه اول مرگ است. از دیدگاه شرقی مرگ را پایان زندگی میدانیم و به آخر زندگی میرسیم.
صحبتهای اوشو معمولاً از دیدگاه سیستم هندی و کاملاً از دید شرقی است
جملهی اوشو درمورد مرگ: زندگی سفر مرگ است که با مردن ما سفر مرگ به پایان میرسد.
دیدگاه سهراب سپهری: و نترسیم از مرگ، مرگ پایان کبوتر نیست. مرگ وارونهی یک زنجیر نیست، مرگ در ذهن اقاقی جاری است. در این شعر از یک مفهوم زنده از مرگ صحبت میکند نه یک اتفاق در آینده.
دیدگاه شمنها در مورد مرگ: شمنها مرگ را پایان زندگی نمیدانند آن را یک جریان پیوسته میدانند، شمنها عقیده دارند که مرگ یک موجود زنده است که به فاصلهی یک دست سمت چپ ما مرگ حضور دارد و همیشه هست و به ما نگاه میکند. زمانی که ما میمیریم مرگ از این فاصلهی یک متری شانه ما را لمس میکند و ما میمیریم ولی همیشه در این فاصله قرار دارد، ما مرگ را یک اتفاق در آینده میبینیم درحالی که شمنها مرگ را یک ماهیت زنده میدانند که همیشه هست و وجود دارد وقتی ما این را درک میکنیم به یک مفهومی میرسیم که به آن نا امنی لحظهی حال گفته میشود. نا امنی میتواند خوب یا بد باشد بستگی دارد مثلاً اگر جنگ و بمباران شود نا امنی خوب نیست و نمیتوانیم زندگی کنیم پس نا امنی همیشه خوب نیست ولی همیشه هم بد نیست، نا امنی لحظهی حال بسیار خوب است. نا امنی لحظهی حال یعنی ما هر لحظه آماده هستیم (آمادگی لحظهای به ما میدهد) مثلاً به ما میگوید این لحظه خیلی لحظهی نا امنی است چون ممکن است یک هواپیما را بزنند و هواپیما به یک ساختمان بخورد یا در هر لحظه ممکن است زلزله بیاید پس چرا ما با خیال راحت زندگی میکنیم؟ چون ما نا امنی را حس نمیکنیم و در یک توهمی از امنیت به سر میبریم، نا امنی به ما یک آمادگی میدهد که هر لحظه آماده هستیم برای اینکه عکسالعمل به جا داشته باشیم، این نا امنی اضطراب و استرس نمیآورد اگر این نا امنی را درک کنیم دچار استرس و اضطراب نمیشویم اول که به آن فکر کنیم احساس میکنیم احتمالاً استرس میگیریم، آن نا امنی استرس میدهد که درمورد یک چیز در آینده است ولی نا امنی لحظهی حال یعنی نا امنی که دقیقاً درحال اتفاق میافتد و جریان دارد اما اگر به نا امنی در آینده فکر کنیم مدام دچار استرس میشویم، امنیت لحظهی حال درواقع یکجور توهم است، نا امنی آینده هم یکجور توهم است چون آیندهای وجود ندارد، آینده نیامده است و وجود هم ندارد.
سیستم شمنیزم اجازه نمیدهد ما با دیدگاه شرقی که از کودکی در آن بزرگ شدهایم تحلیل کنیم ما را به فضای دیگر میبرد که از یک زاویهی دیگر به حقیقت نگاه کنیم.
تونال و ناوال معادل شرقی(یین و یانگ): در شمنیزم همه چیز را به دو قسمت تقسیم میکنیم (تونال و ناوال)، تونال هرچیزی که ما میبینیم است، همهی زندگی ما تونال محسوب میشود(کل عادتهای ما، رفتارهایمان، احساساتمان و…) همگی تونال است، بهطور کلی هرچیزی که ما درموردش صحبت کنیم تونال است، هرچیزی که بتوانیم بیانش کنیم تونال است ولی هرچیزی که نتوانیم آن را بیان کنیم ناوال است،.
پیلهی انرژی: یک هالهی تخممرغی شکل است به شکل تخممرغ وارونه دور بدن ما وجود دارد، شمنها فقط به همین یک بُعد انرژی اعتقاد دارند ولی در سیستم هندی یا سیستمهای شرقی ما تعداد خیلی زیادی بدن (۷ تا) داریم که این هالهی تخممرغی جزء هیچکدام از هفت بدن نیست. پیلهی انرژی یک محیطی دور ما است تمام انرژیهایی که درون ما است (درون ذهن و افکار و احساسمان) جریان دارد در این حیطه است، این حیطه بخشهایی دارد که مهمتر هستند، قابل توجهتر هستند و با انرژی بهتر کار میکنند و در بقیه جاها هم انرژی همینطور جریان دارد. در سیستم شمنیزم اگر این انرژی یک جاهایی( لبهها) ماسیده شود، به دیوارهها بچسبد و انرژی راکد شود فرد دچار مشکل میشود شمنها از دید یک مسیر معنوی به آن نگاه میکنند و میگویند برا اینکه در یک مسیر سلوک جلو رویم به عنوان یک سالک باید آن را در حالت تعادل نگهداشت و همه چیز را مرتب کرد برای این کار ایدههای زیادی مثل؛ حرکات فیزیکی(حرکات جادویی) و تمریناتی دارند که سعی میکنند آنها را منظم کنند.
پیوندگاه: ناحیهای بین دو کتف یک مقدار عقبتراست به آن پیوندگاه ((assembly point گفته میشود. که تنظیم کننده سیستم انرژی(پیلهی انرژی) است. کار آن ثابت نگهداشتن ما در این دنیا است، اشتباه بزرگی که اکثراً به وجود میآید این است که ما فکر میکنیم پیوندگاه یا سمت راست است یا سمت چپ چون سمت راست مربوط به تونال است و سمت چپ مربوط به ناوال است ولی پیوندگاه بین دو کتف، وسط قرار گرفته است فقط کمی متمایل به چپ یا کمی متمایل به راست است در سمت چپ یا راست قرار نمیگیرد، گفتیم معنویت بالا بردن کیفیت زندگی مادی است پس پیوندگاه چگونه ما را ثابت نگهمیدارد؟ ما در ابعاد مختلفی مثل مکان، زمان، فضاها، موقعیتها و… تعریفی از دنیای موازی داریم یعنی هر مکان میتواند یک دنیای موازی و کاملاً مجزا باشد و هر زمانی میتواند یک دنیای موازی و کاملاً مجزا باشد بهطور کلی هرچیزی میتواند یک دنیای موازی و کاملاً مجزا باشد. پس دنیای موازی صرفاً یک دنیای دیگر در جای دیگر نیست، همین الان ما بین میلیاردها میلیارد دنیای موازی زندگی میکنیم. چگونه ما بین این دنیای موازی گم نمیشویم؟ این کاری است که پیوندگاه انجام میدهد و ما را ثابت نگهمیدارد، تعداد فراوانی دنیای موازی وجود دارد، پیوندگاه ما را روی یکی از این دنیاها نگهداشته است یک وقتهایی جابهجا میشود و در جای دیگری نگهمیدارد مثلاً وقتی میخوابیم و خواب میبینیم وارد یک دنیای دیگر شدیم که به آن دنیای رویا گفته میشود در این حالت پیوندگاه ما را روی یک دنیای دیگر ثابت نگهداشته است(خواب میبینیم میترسیم، آن را باور میکنیم و ناگهان از خواب میپریم) یا در لحظهای که ناگهان یک چیزی به ما الهام میشود پیوندگاه ما را روی یک دنیای دیگر نگهمیدارد و جابهجا میشود. پس بهطور کلی پیوندگاه خوب است و باعث ثابت ماندن ما در این دنیا میشود.
ما میخواهیم روی پیوندگاه کنترل پیدا کنیم که هرموقع اراده کردیم با اراده خود بتوانیم آن را جابهجا کنیم که به آن سیال کردن پیوندگاه گفته میشود. بهطور کلی سیال کردن پیوندگاه کمک میکند ما در یک مسیر معنوی جلو برویم، برای اینکه در یک مسیر معنوی جلو برویم لازم است که یکسری چیزها را درک کنیم نه اینکه بفهمیم. ما از کودکی توانایی درک کردن را داریم، کمکم بزرگ میشویم و توانایی فهمیدن هم بهدست میآوریم.
کسی که در سیستم شمنیزم وارد میشود و کار میکند به آن شمن گفته میشود. شمنها باید یک خصوصیاتی داشته باشند چون میخواهند به یک هدف دست پیدا کنند، میخواهند در یک مسیر قدم بگذارند و در آن مسیر حرکت کنند.
خصوصیات شمنها:
۱)عملگرا باشد: مهمترین خصوصیت همین است چون ما ممکن است یکسری چیزها را یاد بگیریم ولی به دلیل اینکه به آنها عمل نمیکنیم کلاً به درد ما نمیخورد که چه چیزی را یاد گرفتیم چون به آن عمل نکردیم. اگر به چیزهایی که یاد گرفتیم عمل نکنیم به هیچ دردی نمیخورد. در مواردی عملگرایی خیلی سخت است جایی که از بُعد فیزیکی خارج میشویم و میخواهیم روی ذهنیتمان عملگرا کار کنیم در این موارد عملگرایی خیلی سخت است.
۲)شجاع باشد
۳)باهوش باشد: باهوش بودن تا حدی ارثی است ولی تا حد زیادی اکتسابی است و قابل تمرین و قابل یادگیری میباشد.
۴)محتاط باشد: یک شمن علی رغم شجاع بودن بیپروا نیست و محتاط عمل میکند.
۵)ماهر باشد: ماهر بودن یعنی در یک چیز بهترین باشیم، خیلی از ما توهم ماهر بودن را داریم درواقع ماهر نیستیم، ماهر مطلق وجود ندارد ولی ما باید سعی کنیم برای ماهر بودن و ماهر شدن یا حداقل در یک مورد بهترین باشیم.
یک شمن همهی موارد فوق را باید داشته باشد اما ماهر بودن و عملگرایی خیلی مهم است.
۶)وضعیت جسمانی خوبی داشته باشد: باید عضلات یک شمن آمادگی جسمانی کافی را داشته باشند چون در یکسری از تمرینات نیاز به آمادگی جسمانی است، اگر عضلات ضعیف باشند، توان تحمل نداشته باشند شخص دچار مشکل میشود بهطور کلی وضعیت جسمانی نشاندهنده سلامت آن شخص است که عضلات قوی داشته باشد بتواند بدود و کلاً وضعیت فیزیکی خوبی داشته باشد.
چند مفهوم در سیستم شمنیزم:
مفهوم ساحر و سالک: این دو مورد شاید از دید یک فرد عادی تواناییهای ماورائی عجیب و غریب داشته باشند ولی فرق ساحر با سالک این است که ساحر همان جادوگر است از تواناییهای خود در جهت منافع شخصی خود استفاده میکند ولی سالک از تواناییهای خود تحت هیچ شرایطی در جهت منافع شخصی خود استفاده نمیکند پس با این تعریف کسی که اصلاً نمیداند شمنیزم چیست ولی با استفاده از مقام و پستی که دارد ما را تهدید میکند ساحر است که دارد از تواناییهایش در جهت منافع شخصی خود استفاده میکند کسی که مثلاً یک بدنساز قوی است داخل خیابان دعوا کند ساحر است که از تواناییهای خود در جهت منافع شخصی استفاده میکند.
مفهوم دون و ناوال: بعضی مواقع از اصطلاح دون استفاده میشود و در یک جاهایی از اصطلاح ناوال، در این مواقع مفهوم ناوال با مفهوم تونال و ناوال فوق متفاوت است، دون به معنای مسیر سلوک است و معلم این مسیر است، ناوال کسی است که به آخر مسیر رسیده است. مثلاً کاستاندا در کتابهایش استاد خود را دون خوان خطاب میکند، ولی دون خوان استادهای خود را ناوال الیاس یا ناوال خولیان خطاب میکرد این تفاوت دون و ناوال است.
ادبیات سیستم شمنیزم به سه قسمت کلی تقسیم میشود:
بخش اول(دقت اول) شناخته است؛ تونال همان شناخته است، هرچیزی که ما میشناسیم (از کهکشان راه شیری تا کرهی زمین و کوه، یخ، صندلی و…) همه را میشناسیم. یک چیزهایی هم هست که ناشناخته است و ما نمیشناسیم ولی بعداً احتمالاً آنها را میشناسیم. مثل هر گونهی جانوری که جدید شناخته میشود که ناشناخته بودهاند ولی بعداً شناخته میشوند. یک چیزهایی هم داریم ناشناختنی هستند تفاوت آن با ناشناخته این است که ما ناشناخته را میتوانیم بشناسیم ولی ناشناختنی را هیچوقت نمیتوانیم بشناسیم مثل درک عمیق، فضا و… را نمیتوانیم بشناسیم چون نمیتوانیم آنها را بفهمیم.
معنی دو کلمهی ابد و ازل:
ازل یعنی بدون ابتدا
ابد یعنی بدون انتها
اما ذهن ما نمیتواند این را بفهمد و برای ما ناشناختنی است.
گفتیم هرچیزی که بتوانیم درمورد آن صحبت کنیم تونال است هرچیزی که نتوانیم درمورد آن صحبت کنیم ناوال است.
بخش دوم(دقت دوم) ادبیات سیستم شمنیزم ناشناخته است؛ تا موقعی که ناشناخته است جزء ناوال است و تا موقعی که شناخته شد جزء تونال است.
بخش سوم(دقت سوم) ادبیات سیستم شمنیزم ناشناختنی است؛ ناوال همان ناشناختنی است.
شمنیزم یکسری درمانها و روشهای درمانی دارد که بیشتر روی متعادل کردن بدن کار میکند و بخش زیادی از تمرکز آن روی غیرارگانیکها است که آنها را دور کند یا مشکلاتی که در اثر آنها وجود دارد را برطرف کند و در این زمینه هم شمنیزم از همهی سیستمها قدرتمندتر و بهتر عمل میکند.
یکسری آموزهها در سیستم شمنیزم وجود دارد مثل کمین و شکار که یک دیدگاه کاملاً متفاوت هستند، از دید شمنها دنیا یک مبارزه است وقتی در دنیا هستیم انگار در رینگ بوکس هستیم ولی یک فرق بزرگ دارد در این رینگ بوکس برنده یا بازنده هیچ اهمیتی ندارد، مهم نیست که ما میبریم یا میبازیم مهم این است که خوب بازی کنیم، زندگی یک مبارزه است که در آن برنده یا بازنده هیچ اهمیتی ندارد، یک مبارزهی مقدس است و فقط مبارزه مهم است. در کمین و شکار ما به بیرون اینگونه نگاه میکنیم که مدام درحال شکار شدن هستیم، هر موقع که عصبانی میشویم شکار شدیم، هرموقع ما کاری را بکنیم که از قبل برنامهای برای آن نداشتهایم شکار میشویم. پس ما هرلحظه درحال شکار شدن هستیم، از دید شمنیزم دنیا همیشه ما را شکار میکند. ما میخواهیم به کمین و شکار مسلط شویم نه برای اینکه شکارچی شویم برای اینکه به یک شکارچی ماهر تبدیل شویم که دیگر شکار نمیشود برای همین باید شکار کردن را یاد بگیریم.
مفهوم مرور کردن: از دید سیستم شمنیزم هر خاطرهای که ما در آن خوشحال یا ناراحت شدیم بخشی از انرژیمان را در آن خاطره جا گذاشتهایم، بخشی از انرژی ما همچنان درگیر گذشته است و در گذشته جا مانده است. ما باید برگردیم و انرژیهایی که جا مانده را برگردانیم چون برای حرکت در مسیر سلوک ما به همهی انرژیمان احتیاج داریم پس باید برگردیم و تمام آن انرژیها را با خود بیاوریم کار تمرین مرور همین است، مهمترین نکته این است که در مرور آن خاطرات نباید درگیر احساسات شد اگر خاطرهی بدی را مرور کنیم و عصبی شویم انرژی بیشتری در گذشته جا میگذاریم. در سیستم شمنیزم بخش رویا هم خیلی مهم است یعنی باید خوابهایی که میبینیم هم بنویسیم. مرور کردن به روش سنتی یک پروسه شش، هفت ساله است.
مراحل مرور کردن: اول کسانی را که میشناسیم لیست میکنیم بعد خاطرهها را لیست میکنیم، اول یک مقدار زمان میبرد ولی بعداً به مرور که برای آن وقت بگذاریم بهتر میشود، در نهایت یک دفترچه خاطره داریم که بار احساسی هر خاطره را به میزان مشخص کردیم و به اندازهای که توان داریم روی خاطرهای که بار مثبت کمی دارند یا خاطرهای که بار منفی کمی دارند شروع به کار کردن میکنیم تا انرژی بگیریم و زورمان به خاطرات منفی سنگین برسد. خاطرات مثبت را بعد از خاطرات منفیها بررسی میکنیم، خاطرات منفی از دید ذهن ما این است که ناراحت کننده است و ذهن تمایل دارد از آن دور شود ولی مثبت خوب است و ذهن به سمت آن کشش دارد.
مفهوم عشق عام و عشق خاص: عشق خاص نسبت به یک فرد یا کار یا هرچیزی است که ما کاملاً عاشق آن باشیم این با دوست داشتن متفاوت است. عشق عام یعنی اگر ما نسبت به هر چیزی عشق خاص داشته باشیم درواقع نسبت به آنها عشق عام داریم و در طی مسیر به آنها میرسیم.
مفهوم قصدintenition)): با دیدگاه شرقی کاملاً متفاوت است. مفهوم قصد چیزی است که از درون ما میآید(اراده، تصمیم، نیت یا هرچیزی)، در سیستم شمنیزم قصد یک ماهیت بیرونی دارد، چیزی نیست که از درون ما بیاید ما با رفتارمان قصد را فرا میخوانیم تا به ما کمک کند به هدف برسیم یعنی درواقع ما قصد را صدا میزنیم. مهمترین تغییری که باید ایجاد کنیم از بین بردن اهمیت نتیجه است، ما قصد میکنیم یک ماشین بخریم وقتی ما اراده و نیت میکنیم اگر نتوانیم آن را بخریم، ناراحت میشویم ولی اگر قصد کنیم یعنی اگر به چیزی که میخواهیم رسیدیم چه بهتر اگر نرسیدیم مهم نیست و نتیجه اهمیت خود را از دست میدهد در آین حالت ما نیروی قصد را فراخواندیم و از آن کمک میگیریم.
چرا اسم این دوره آموزههای محرمانهی شمنیزم است؟ شمنها دوست دارند آموزهها سینه به سینه نقل شود، به همه گفته نشود و محرمانه بماند ولی امروزه دیگر اینگونه نیست. دکتر یونگ در مورد چیکونگ میگوید محرمانگی چیکونگ در زبان به کام، در تنظیم تنفس، تانتین و عضلات بوده است. در سیستم شمنیزم هم همچین چیزی داریم ولی خیلی جدیتر، هنگامی که کاستاندا با دون خوان آشنا و وارد سیستم شمنیزم شد دوازده کتاب منتشر کرد که این سیستم را توضیح داد، به همه معرفی کرد افرادی وجود دارند که چنین دیدگاههایی دارند ولی بازهم بخش عمدهای را کاستاندا نگفت، یک موسسهای را تاسیس کرد که در آن یکسری جزوات که محرمانه و سینه به سینه نقل میشود و آموزهها و چیزهایی است که در هیچکدام از کتابهایش وجود ندارد و باز هم بخش مهمی از آنها را محرمانه نگهداشت. کتابهای کاستاندا بیشتر قسمت داستان است و قسمتهای کلیدی را کاملاً محرمانه نگهداشته است. کاستاندا در مورد حرکات یک کتاب دارد به نام حرکات جادویی (magical passes)، یکسری حرکات هست که داخل کتاب نیست ولی جدیداً فیلم آن در اینترنت موجود است که درواقع بهتر است برای ورود به حرکات کتاب از این حرکات(حرکات موجود در فیلم) شروع کنیم که هم خیلی سادهتر هستند هم آمادگی بیشتری در ما ایجاد میکنند و هم خیلی از آنها نتیجهای که دارند برابر با دهها حرکاتی است که در کتاب موجود است ما باید مفهومی که پشت هر حرکت وجود دارد را بدانیم اگر ما صرفاً ظاهر حرکات را یاد بگیریم و آن را تقلید کنیم به هیچ نتیجهای نمی رسیم اگر ندانیم حرکت چه کار میکند و قرار است چه اتفاقی بیفتد، حتی کاستاندا در کتابش در مورد اینکه حرکات دقیقاً چه کاری را انجام میدهند صحبت نمیکند. موضوع بعدی درک عمیقتری است که پشت کتابها وجود دارد آدمهایی که فقط از روی کتابها شمنیزم را میشناسند فکر میکنند شمنیزم یعنی اینکه ما حرکات و تکنیکها را از روی کتاب خواندیم و به نحو احسن عین همان را تکرار کنیم در صورتی که اگر ما عین همان حرکات را تکرار کنیم در بهترین حالت ممکن تبدیل به آدمی میشویم که یک مقدار شمنیزم را تجربه کرده است. اگر بخواهیم واقعاً شمن شویم باید راه خودمان را پیدا کنیم و در حرکات استایل خودمان را پیدا کنیم و روش انجام حرکات خود را پیدا کنیم، حتی بعدها باید حرکات اختصاصی خود را پیدا کنیم حرکاتی که هیچکس در مورد آنها چیزی نگفته است ولی ما به آن دست پیدا کردهایم لازمهی این کار آن است که یک پایهی قوی از آن بخش ایجاد کنیم.
یکی از مفاهیم این حرکات باطریهای انرژی است، ما در سیستم شمنیزم متوجه میشویم که پنج ناحیه مهم داریم که به آنها باطریهای انرژی گفته میشود مثل ناحیهیVگردن، کبد ، طحال، کلیه و فوق کلیه که کار آنها نگهداری انرژی است ، مثلاً فکر کنیم که از صبح سر پا بودهایم و به کوه رفتیم، نا نداریم راه برویم در این زمان اگر یک گرگ ببینیم پا به فرار میگذاریم در واقع آن انرژی از پنج باطری آمده است، این باطریها در مواقع لازم شارژ را بیرون میدهند ولی یک مشکل بزرگ دارد، بدن ما و سیستم انرژی ما به دلیل تغییراتی که در آن اتفاق افتاده تخممرغی شکل شده که نباید اینگونه باشد و باید تغییر شکل به کره پیدا کند، به دلیل این تغییرات بدن ما تمایل طبیعی دارد که انرژی را از باطریها دور کند و اجازه ندهد که شارژ شوند با یکسری حرکات ما عمداً آنها را شارژ میکنیم. یکسری meditatio وجود دارد که جزء بخشهای محرمانه است و هیچ کجا در کتابهای کاستاندا به جزء در تمرینهای تنفسی چیزی از مراقبه(meditatio) نمیبینیم که شمنها چگونه مراقبه میکنند، meditation اصطلاحی است که بیشتر به مراقبهی هندیها اطلاق میشود ، شمنها نمیدانستند meditatioچیست ولی آنها را انجام میدادند.
سیستم رویابینی و راههای نامتعارف رویابینی منظور این است که تمرین مرور انجام میدهیم و رویابینی ما بهتر میشود و به رویابینی آگاهانه میرسیم، مثلاً یکسری حرکات را انجام میدهیم که هیچ ربطی به حرکات رویابینی ندارد ولی روی رویابینی ما تاثیر دارد، غیرمستقیم اما کار میکند.
برونفکنی یعنی جدا شدن آگاهی ما (کالبد ما) از جسممان که موقتاً بیرون میآید و از بیرون این دنیای فیزیکی همه چیز را میتواند تجربه کند با محدودیتهای خیلی کمتر که شمنها این را به شیوهی خاص خود انجام میدهند مثلاً یکی از مفاهیم خیلی عمیق تغییر نژاد است، منظور این است که از دید انرژیکی و از بُعد درونی ما نهایتاً یکی از مهمترین اهدافمان در اوایل مسیر این است که نژادمان را تغییر دهیم. ما با دو نژاد بندپایان و طنابداران کار داریم.
رویابینی آگاهانه(Lucid dreaming) یعنی اینکه وقتی ما خواب هستیم و رویا میبینیم در خواب متوجه شویم که داریم خواب میبینیم و آن فضا و محیط را باور نکنیم، بتوانیم فضای رویا را کنترل کنیم، در آن تغییر ایجاد کنیم و هزاران اتفاق دیگر به این رویا بینی آگاهانه گفته میشود که یک بخش مهم از سیستم شمنیزم است، میتوانیم هرچه دوست داریم در رویا خلق کنیم یا چیزی را تمرین کنیم و…
برونفکنی همان تجربهی رویابینی است ولی در بیداری طوری که ما دراز میکشیم یا مینشینیم از جسممان بیرون میآییم و جسم خود را میبینیم که دراز کشیدهایم و هرچیزی را که اتفاق میافتد میبینیم دیگر در دنیای رویا نیستیم در دنیای واقعی هستیم ولی نامحدود هستیم میتوانیم از دیوار عبور کنیم و در هرلحظه هرجایی اراده کنیم برویم.
حرکات جادویی عمدهترین کاری که میکنند جابهجایی و انتقال انرژی در این سیستم است.
تمرین دو حرکت:
حرکت اول برای تغییر فرکانس است؛ تغییر فرکانس یعنی ما به عنوان انسان موجودات چند بُعدی هستیم و از صدها فرکانس ساخته شدهایم دقیقاً مثل یک رادیویی هستیم که پیچ فرکانس آن جابهجا میشود میتوانیم فرکانسی که در لحظه داریم را تغییر بدهیم. مهمترین کاربرد این تمرین وقتی است که ما دچار یک مشکل میشویم که مربوط میشود به یک غیرارگانیک (مثلاً یک ترسی که داریم) بیش از ۹۶ درصد غیرارگانیکهایی که ما را دچار بیماری میکنند و اطراف ما وجود دارند ماهیتهای فکری هستند مثل آرزوها، ترسها، چیزهایی که از فکر ما تغذیه میکنند و ساخته میشوند درواقع ما آنها را میسازیم، بعد یک ماهیت مستقل بیرونی پیدا میکنند. هر موقع یک غیرارگانیک به ما وصل شود یعنی ما یک فرکانس غالب داریم برخلاف ما که چند بُعدی و چند فرکانس هستیم غیرارگانیکها تک فرکانس هستند و وقتی آن فرکانس غالب ما را میبیند، ما را پیدا میکند باید فرکانس غالب ما با فرکانس غالب آن هماهنگ باشد، دقیقاً مثل این است که پیچ رادیو را روی موجی تنظیم کردهایم که مثلاً یک رادیو را پخش میکند، اگر غیرارگانیک ما را اذیت کند یا اصلاً نخواهیم آن غیرارگانیک ما را ببیند در این صورت ما برای آنها تبدیل به غیرارگانیک میشویم و آنها از ما میترسند یک کاری میکنیم جلوی چشم غیرارگانیکها غیب و نامرئی میشویم، حضور دارد ولی ما را نمیتواند ببیند، فرکانس غالبمان را عوض میکنیم. این تمرین یک دم دارد و دو بازدم، هنگام دم دستمان به صورت مشت شده(مشت به سمت بیرون) جلوی پیشانی قرار میگیرد، در بازدم کمی نشست میکنیم با ضربه پشت دست به جایی میکوبیم یک ضربه جلو و یک ضربه عقبتر میزنیم و دم و بازدم هم باید ادامه داشته باشند(ترجیحاً بابینی)
حرکت دوم به تواناییهای فرا روانی ما کمک میکند که هندیها به آن چشم سوم میگویند، روی آن کار میکند و روی یکسری چیزهای درونی تاثیر میگذارد. انجام حرکت خیلی ساده است ولی یک نکتهی مهم دارد کاری که گفته میشود بدون انجام حرکت نباید صورت بگیرد.
انجام حرکت: ما ایستادهایم آهسته پاهایمان را نوبتی خم میکنیم به عقب و خیلی آرام این کار را میکنیم همزمان باید یک کار مهم انجام دهیم، همزمان چشمهایمان را میبندیم و به پشت پلکهایمان نگاه میکنیم در کودکی همهی ما این کار را میکردیم و پشت پلکمان رنگ میدیدیم الان که تلاش میکنیم نمیتوانیم، پنج دقیقه حین انجام این حرکت به پشت پلکها نگاه میکنیم هرموقع وارد خیالبافی شدیم برمیگردیم پشت پلکها، کمکم همان رنگهای شگفتانگیزی که در کودکی میدیدیم را میبینیم. نگاه کردن خالی به پشت پلک، آسیب میزند. این حرکت روی چشم سوم ، تواناییهای فرا روانی و… تاثیر میگذارد.
کاستاندا قبل از مرگش موسسهی کلییر گرین را تاسیس کرد، لوگوی رسمی کلییر گرین را دو سنجاقک بلند کردهاند منظور آن همان بحث تغییر نژاد است.
با تکنیکهای شمنیزم میتوان دیدگاهمان نسبت به زندگی، مرگ و… را تغییر داد و به راحتی ترسهایمان را کنار بگذاریم، مهمترین عامل اجرا کردن حرکات و تمرین و تکرار آنها است.
سلام من هنوز درک درستی از دنیای موازی پیدا نکردم .
سلام وقت بخیر
بحث دنیای موازی بحث خیلی مفصلی است. به غیر از مبحث شمنیزم در مقاله ویدیویی کارما هم در این زمینه از یک دیدگاه دیگر توضیح داده شده که به درک بهتر موضوع کمک میکند.
من درونم میبینم میتونم یه شمن بشم و نیاز دارم به کمک اولین بار اینجاتوضیح هایی ک خوندم به دلم نشست و درخاست کمک ازت دارم اگه واقعا سردرمیاری اموزگارم بشو
سلام وقت بخیر
برای اطلاعات بیشتر درمورد دوره شمنیزم به بخش محصولات سایت مراجعه کنید.
با سلام
مدت ۱۰ سال به مطالعه وتحقیق در مورد واقعیت جهان پرداختم در این اواخر تنها امیدم به کمکی از خارج از این دنیا بود وفکر کنم بابت گفتن همان خواسته به طور با کتابهای کاستند آشنا شدم به تازگی کتابهای ایشون و تموم کردم وبی نهایت مشتاق ادامه راه هستم آیا راهنمایی یا کمکی به بنده می توانید بکنید
سلام وقت بخیر
پیشنهاد میکنیم در دوره آموزه های محرمانه شمنیزم شرکت کنید.