هیپنوتیزم:
چرا از لغت هیپنوتیزم استفاده میکنیم؟ چون گسترش آن خیلی زیاد است طوری که تمام دنیای اطراف ما را فراگرفته است یعنی هر چیزی که میبینیم، حرفهایی که دیگران به ما میزنند، ورودیهای شنوایی و لمسی ما همگی خواسته یا ناخواسته تلقیناتی است که به ما داده میشود و ما از آن تاثیر میپذیریم به این حالت هیپنوز گفته میشود. هیپنوتیزم میتواند شامل فیلمهایی که میبینیم باشد، آدمهای اطرافمان، موسیقیهایی که میشنویم همهی اینها میتواند خواسته یا ناخواسته تلقیناتی را به ما بدهد. هیپنوتیزم واژهای است که اگر به افراد عوام جامعه این کلمه را بگوییم چیزهای عجیب وغریب را به یاد میآورند ولی در واقعیت هیپنوتیزم اصلاً همچین چیزی نیست. هیپنوز یک واژه کاملاً علمی است در دنیا انجمنهای علمی وجود دارد که روی این موضوع در حال تحقق هستند.
بخش عمده هیپنوز مربوط میشود به روان ما مربوط میشود به ارتباط ضمیر خودآگاه، نیمهآگاه وناخودآگاه، در اعماق بیشتر مربوط به ارتباط ناخودآگاه جمعی میشود. اما بهطور فیزیولوژیک وقتی صحبت از خلسه یا تلقینپذیری میشود یک مفهوم دارد. PH خون تغییر پیدا میکند، زمانی که PH خون تغییر پیدا کند تاثیراتی روی مغز میگذارد و باعث میشود مغز تاثیرپذیر و تلقینپذیر شود به این حالت هیپنوز میگوییم. ما معتقدیم این واژه خیلی گستردهتراز یک جلسه هیپنوتراپی است یک جلسه هیپنوتراپی یعنی ما به یک روانشناس مراجعه میکنیم و یک شخص به عنوان هیپنوتراپ مارا هیپنوز میکند ما به هیپنوتراپ میگوییم مثلا مشکل اضطراب داریم هیپنوتراپ شروع به هیپنوز میکند و یکسری تلقینات به ما میدهد در نهایت اضطراب ما بر طرف میشود این شامل یک جلسه هیپنوتراپی میشود هیپنوز خیلی گستردهتر از این صحبتها است. تمام دنیای اطراف ما پر از هیپنوز است ،چه بخواهیم چه نخواهیم درصد تاثیر پذیری ما در شرایط مختلف، متفاوت است، ولی بازهم تاثیرپذیر هستیم یعنی اگر مثلاً دوستمان به ما بگوید تو این کاره نیستی وبه درد این کار نمیخوری، این یک تلقین است که به ذهن ما وارد میشود اگر ما در خیابان مدام بیلبوردهایی از یک برند خاص را میبینیم یک تلقین دیداری است.
آزمایش کوکاکولا: هر یک ثانیه فیلم از سی عکس ساخته شده است کوکاکولا یک عکس از سی عکس را خریداری کرد وآن یکی را عکس کوکاکولا گذاشت، چون سرعت حرکت این سی عکس خیلی زیاد است، چشم فیزیکی ما متوجه نمیشود که آن وسط یک تصویری وجود داشت اما بعد از این که فیلم تمام شد همه کوکاکولا خریداری میکردند بدون این که بدانند چرا! این یک هیپنوز دیداری است.
لغت تلقین پنهان subliminal هیپنوز شنیداری است، هیپنوز شنیداری یک جملهی کامل میگوید مثلا (تو بسیار با اعتماد به نفس هستی)،این یک جمله را داخل نرم افزار فشرده میکند۱/۰ ثانیه یعنی کل این جمله میشود ۱/۰ثانیه، گوش ما نمیتواند آن را بشنود اما مثل عکس کوکاکولا از ناخودآگاه ما تاثیر میپذیرد حالا آن ۱/۰ ثانیه را بین یک موزیک ۴ دقیقه یکبار تکرار میکند، این یکجور تلقین شنیداری است که آگاهانه متوجه آن نمیشویم ولی آن را دریافت میکنیم ،خواسته یا ناخواسته ما این تلقینها را دریافت میکنیم. اگر بتوانیم به آن آگاه شویم و ضمیر ناخودآگاهمان را(سیستم تلقینپذیر)را کنترل کنیم، ناخواسته کمتر اتفاق میافتد. پس هیپنوز خیلی گستردهتر از این صحبتها است، خیلی از ما شاید با سیستمهای انرژی درمانی آشنا باشیم، از یک دیدگاه میتوانیم ثابت کنیم که همهی انرژی درمانی هیپنوز است. ما هیپنوز شدیم که باور داریم با انرژی میشود درمان انجام داد و آن شخص که از ما درمان می گیرد هیپنوز شده است که درمان را میپذیرد و خوب میشود، مثلا یک شخص سرطان دارد همه میگویند امکان ندارد خوب شود ولی معجزه اتفاق میافتد وشخص خوب میشود ولی نمیتوانیم بگوییم همهی اینها تاثیر انرژی بوده است ،تاثیر هیپنوز را دست کم نگیریم ،جسم ما میتواند خیلی زیاد از ذهنمان تاثیر بپذیرد.
با هیپنوز چه کارهایی میتوان انجام داد؟ ۱-پاک کردن افکار منفی ۲-کنجکاوی ۳- آرامش ۴- برونفکنی ۵- تغییرات رفتاری ۶- بیحسی و درمان ۷- اجرایی شدن اهداف ۸- خودشناسی ۹- به یاد آوری خاطرات ۱۰- افزایش تواناییها ۱۱- دستیابی به ضمیر ناخودآگاه ۱۲- حل گرههای ذهنی ۱۳- حافظه، تمرکز و… همهی اینها تاثیر ذهن ناخودآگاه ما است یعنی ما میخواهیم مثلا به یک خاطرهای برسیم (خاطرهای در کودکی)آن خاطره یک جایی در ضمیر ناخودآگاه ما ذخیره شده است ولی الان نمیتوانیم به آن دسترسی داشته باشیم ،در هیپنوز چون تلقینپذیر میشویم به سرعت میتوانیم به خاطرات دسترسی پیدا کنیم چون در ذهن ما وجود دارد پس وقتی از این دید به آن نگاه کنیم همهی موارد فوق از طریق هیپنوز امکانپذیر است فقط باید اصول اصلی آن را یاد بگیریم، برای این که اصول آن را یاد بگیریم به سراغ اولین اصطلاح مورد استفاده در هیپنوز میرویم. اولین اصطلاح مورد استفاده در هیپنوز خلسه است، منظور از خلسه حالت نیمه هوشیاری است یعنی به هر حال ما یک هوشیاری نسبی داریم واین تفاوت خلسه با خواب است، در خواب ما عموماً هوشیاری نسبی را نداریم و زمانی که وارد خواب میشویم بدن ما و مغز ما دچار سیکل خواب میشود ودر حالت هوشیاری خود قرار ندارد، در بیشتر مواقع ما حتی متوجه این که اطرافیانمان در حال صحبت کردن هستند نمیشویم.
خواب شامل دو مرحله است:
۱-حرکت سریع چشم (Rem)
۲- عدم حرکت چشمها (nonrem)
در مرحلهی rem زمانی که ما خواب هستیم با چشم بسته مردمک چشم پشت پلک با سرعت حرکت میکند این حالتی است که ما بیشترین رویاها را میبینیم این سیکلی است که هر شب به طور مداوم تکرار میشود یعنی وارد rem میشویم وبعد وارد nonrem خواهیم شد و مجدداً وارد rem وnonrem میشویم این چرخه بین ۹۰تا۱۲۰ دقیقه زمان میبرد، یعنی اگر ۸ساعت میخوابیم حداقل ۴باراین چرخه تکرار میشود. بیشتر نظریات بیان دارند که در nonrem خواب نمیبینیم ولی در تحقیقات اخیر بیان شده به ندرت در nonrem خواب میبینیم که مدت آن کوتاه است ولی در rem خوابها طولانی است، مثلا حدود بیست دقیقه یک رویا را دنبال میکنیم در nonrem حدود سی ثانیه تا یک دقیقه است، در nonrem مدت زمان خواب (رویا) کوتاهتر است ،تصاویر مبهم تراست و در کل مانند rem نیست. اگر بخواهیم هیپنوتیزم را تقسیمبندی کنیم، بخشهای خیلی زیادی دارد،(هیپنوتیزمدیداری، شنوایی، لمسی،بویایی و…)همهی اینها شامل هیپنوتیزم است. مثلاً به راحتی میتوان با هیپنوز لمسی یک خاطره را زنده کرد مثلاً یک سطحی را لمس میکنیم که در کودکی خانهی ما همان سطح را داشته با لمس آن کاملاً وارد این هیپنوز میشویم. حال اگر در فرایند زندگیمان شرطی شده باشیم که این سطح و احساس که به ما میدهد همزمان با آن خطری اتفاق بیفتد که در کودکی سطحی را لمس میکردیم وبعد در خانهی ما آتشسوزی رخ داده است، لمس این سطح حال ما را خراب میکند و استرس میگیریم این یکجور هیپنوز است. بوی عطر هیپنوز بویایی است، پس هیپنوز بخشهای زیاد و متنوعی دارد.
دو دستهبندی اصلی هیپنوتیزم:
خودهیپنوتیزم(self-hypnosis): که در متون قدیمی به آن اتوهیپنوتیزم میگویند، حالتی است که ما خودمان را هیپنوز میکنیم، خودمان را وارد خلسه میکنیم
دگرهیپنوتیزم(other hypnosis): در این حالت شخص دیگری مارا هیپنوز میکند یا ما شخص دیگری را هیپنوز میکنیم.
حالتهای ذهنی در یک دستهبندی خاص:
۱-هیپنوتیزم
۲-رویابینی آگاهانه(Lucid dreaming): حالتی است که ما یک خواب و رویا میبینیم و در آن رویا آگاه میشویم که داریم خواب میبینیم، متوجه میشویم که خواب میبینیم، دنیای واقعی نیست، دنیای رویا است.
۳-برونفکنی(out-of body experience): تجربهی خارج از جسم است در فارسی اشتباهاً به آن پرواز روح گفته میشود.
۴-حالت بختک(sleep paralysis): ما زمانی که وارد رویا میشویم مغزمان یک غلاف عصبی روی نخاع میکشد و ما را موقتاً فلج میکند(فلج موقت خواب) چون اگر خواب ببینیم که در حال دویدن هستیم ممکن است در خواب شروع به دویدن کنیم و آسیب ببینیم، پس در این حالت مغز ما را در خواب فلج میکند. به محض این که ما میخواهیم بیدار شویم مغز ما تشخیص میدهد که بیدار شدیم در نتیجه غلاف عصبی را برمیدارد، بعضی وقتها مغز ما دچار خطا میشود ما از خواب بیدار میشویم اما هنوز مغز ما تشخیص نداده است که بیدار شدیم در نتیجه آن غلاف عصبی همچنان وجود دارد و احساس فلجی داریم ولی بیدار هستیم در صورتی که دچار این حالت شویم راحتترین راه این است که یک نفس عمیق بکشیم، حتی اگر آنقدر کنترل نداشته باشیم که نفس خود را کنترل کنیم و همهی کنترل ما روی سیستم اتومات بدنمان بود لازم نیست نفس عمیق بکشیم کافی است ریتم تنفسمان را عوض کنیم یعنی اگر در هر ۱۰ ثانیه ۳ نفس میکشیدیم کافی است آن را تبدیل به ۴ نفس کنیم در این حالت مغز متوجه میشود که بیدار شدیم لازم نیست نفس واضح هم بکشیم. اگر هرچه تنفس کردیم و احساس کردیم که اکسیژن به ما نمیرسد حالتی است که به آن اصطلاحاً پتوی سربی گفته میشود دلیل این است که هرچه تلاش میکنیم برای کنترل اعضای بدنمان بهطور ناخودآگاه مثلاً برای کشیدن نفس عمیق در این حالت یکسری عضلات درحال انقباض و یکسری درحال انبساط هستند و یک غلاف عصبی وجود دارد، پلاسهای عصبی میخواهند عبور کنند غلاف عصبی مقاومت میکند این مقاومت به ما احساس سنگینی و کرختی و تنگ نفس شدن میدهد، اما اگر بهطور کلی احساس ما خیلی روبه حالت خفگی برود دلیل آن آپنه خواب است که باید به پزشک مراجعه شود ولی در حالت عادی، طبیعی است که ما احساس سختی نفس کنیم پس با ایجاد کوچکترین تغییر در ریتم تنفسمان اثرات بختک از بین میرود البته اگر کمی به رویابینی و برونفکنی علاقهمند باشیم میبینیم که این حالت ارزشمندترین حالت برای تجربهی برونفکنی یا رویابینی آگاهانه است.
در یک دستهبندی خاص حالتهای مغزی را به چهار بخش هیپنوتیزم، رویابینی آگاهانه، برونفکنی و حالت بختک تقسیم میکنیم.
اگر درمورد هیپنوز مطالعه کنید شاید اولین موردی که به آن برمیخورید امواج مغزی است، اکثر افراد هم روی همین مانور میدهند. این که در بیداری ما در بتا قرار داریم بعد وارد آلفا میشویم و بعد چه اتفاقاتی خواهد افتاد، بیارزشترین بخش در هیپنوز است. اگر ما بتوانیم هیپنوز محاورهای را یاد بگیریم در کلمات خود بدون این که خلسه ایجاد کنیم یک هیپنوز(یا یک تلقین) را بتوانیم انتقال دهیم، اگر درک عمیقتری از مفهوم هیپنوز (شامل کل بخشهای هیپنوز دیداری، شنیداری، بویایی و …) داشته باشیم میبینیم اصلا این امواج اهمیتی ندارند این که شخص در امواج آلفا، بتا یا گاما باشد اصلا اهمیتی ندارد. ما اگر نتوانیم درست تلقین را انتقال دهیم هیچوقت هیچ اتفاقی نخواهد افتاد، اگر ندانیم دقیقاً باید چهکار کنیم هیچموقع نمیتوانیم به نتیجه برسیم و شخص کاملاً بیدار است اگر کاملاً دقیق و حساب شده جلو برویم میدانیم که چه اتفاقی باید بیفتد و نتیجه میگیریم. بهطور کلی تعداد امواج مغزی خیلی بیشتر از چیزهایی است که گفته شد یعنی در علم نوروساینس که عصبشناسی است، امواج خیلی دستهبندیهای متفاوت و متنوعی دارند و شامل جزئیات و ریزه کاریهایی است.
مهمترین امواج:
آلفا: حالت نیمه هوشیار است، زمانی که داریم وارد خواب میشویم یا زمانی که از خواب بیدار میشویم یا زمانی که در یک خلسه سبک هستیم در شرایط آلفا قرار داریم.
مواقعی که در حال مراقبه کردن هستیم عموماً در آلفا قرار داریم مگر در مراقبههای عمیقتر که به سطحهای عمیقتری میرویم.
بتا: موج بیداری است و امواج گاما، تتا و دلتا که موج عمیقتر مغز ما هستند. میتوان گفت دلتا معادل تجربهی اشراق است یعنی عمق ضمیرناخودآگاه ما و عمق تجربهی مغزی و ذهنی ما است ،اما خیلی لازم نیست با این دستهبندی هیپنوز را یاد بگیریم ،این دستهبندی صرفاً میتواند یک طبقهبندی کلی را به ما نشان دهد. برای دستهبندی عمق هیپنوتیزم هر فرد یا عمقی که وارد این امواج شده، ما چندین نوع دستهبندی مختلف داریم ، معروفترین آن در هیپنوتیزم کلاسیک دستهبندی پنجاه پلهای خلسه هیپنوتیزمی است که خلسه هیپنوتیزمی را به پنجاه پله تقسیم میکند و به عنوان مثال برونفکنی پله هجدهم است یا سیر قهقرایی یا همان تجربهی زندگیهای دیگر یا به یاد آوردن خاطرات کودکی فرد در پلهی چهلودوم خلسه است پس نیاز دارد که خیلی عمیقتر شویم و اما دستهبندیهای دیگری هم داریم که خلسه هیپنوتیزمی را به بیستویک قسمت تقسیم می کند پس باز هم قطعی نیست صرفاً برای این است که بتوانیم تشخیص دهیم در چه عمقی هستیم و چه طور میتوانیم عمق را کم و زیاد کنیم .این عمق چرا اهمیت دارد؟ به دلیل راحتی آن اهمیت دارد چون اگر در یک عمق سطحی ما مثلاً بخواهیم به شخصی بگوییم استرس نداشته باش شاید در اتاقی که قرار است به شخص این حرف را بگوییم مهم باشد که رنگ دیوارهای آن چه رنگی باشد و این که آیا شخص نسبت به آن رنگ حس آرامش را دارد یا ندارد و ممکن است از آن رنگ یک خاطرهی استرسزا داشته باشد، شاید مهم باشد که دقیقاً جملاتمان را چگونه بیان کنیم (مثلاً به جای این که بگوییم استرس نداشته باش بگوییم آرام باش) و مواردی در این حد بدیهی، خیلی از آن ها را هم نمی توانیم کنترل کنیم ولی اگر عمق قویتر شود بقیهی تاثیرات درونی تا حد زیادی کنار میروند خیلی از اینها به تجربهی ما برمیگردد. اگر تجربهی ما بیشتر شود کاری میکنیم که تاثیرات اتفاق بیرونی را از بین ببریم ،سادهترین مورد مثلاً خیلی وقتها ممکن است ما به یک هیپنوتیزور مراجعه کنیم، در آن اتاق صداهای مختلف شنیده شود (صدای ماشین، صدای آسانسور)این باعث میشود که ما یا خیلی عمیق نشویم یا عمق خلسه ما مدام کم و زیاد شود یعنی تا میخواهیم عمیق شویم از خلسه خارج شویم ،بهترین کار این است که یک تلقین ساده به خود وارد کنیم یا هیپنوتیزور به ما تلقین وارد کند.
مهمترین تعریف از هیپنوتیزم: تاثیر ذهن روی جسم است. مهمترین تاثیر مشهودی که هیپنوز دارد. تاثیر ذهن روی جسم است.
چه طور میتوان متوجه این تاثیر شد؟ امتحان میکنیم، مثلاً وقتی بدنمان کبود شد، خودهیپنوتیزم انجام می دهیم وقتی خیلی خوب عمیق شویم شروع می کنیم به تجسم که جریان خون با سرعت حرکت میکند (ده دقیقه تجسم)چشم خود را باز میکنیم در این حالت کبودی یا شروع به سفید شدن میکند یا کاملاً محو میشود، هر چه عمیقتر شویم سرعت از بین رفتن کبودی بیشتر می شود اگر جایی از بدنمان کبود شد یک عکس با موبایل از کبودی میگیریم و سعی میکنیم که در آن ناحیه تصور کنیم جریان خون با سرعت خون مُردگیها را با خود میبرد و جذب مویرگها میشود در نهایت رنگ کبودی سفید میشود بعد دوباره از کبودی عکس میگیریم با کبودی قبلی مقایسه میکنیم و متوجه تفاوت رنگ کبودیها میشویم.
شخصی بهنام میلتون اریکسون که سبک جدیدی از هیپنوتیزم را پایهگذاری کرده است، اریکسون یک هیپنوتیزور بسیار قدرتمند بود. میگویند زمانی که کودک بوده است بر اثر بیماری در حال مردن بوده ولی خودهیپنوتیزم را در دوازده سالگی بلد بوده است دکترها از او قطع امید کردند ولی اریکسون شروع میکند با هیپنوز مدام به خودش تلقین میکند و بر بیماریش غلبه میکند و بعدها تبدیل به یک هیپنوتراپ میشود، شروع به درمان کردن دیگران میکند، میگویند یک هیپنوتیزور به اریکسون مراجعه میکند و به او میگوید تو هیپنوتیزور ماهری هستی اما نمیتوانی من را هیپنوز کنی، اریکسون شروع به طراحی میکند که چهطور آن شخص را بدون این که خودش متوجه شود هیپنوز کند طی یک جلسه شخص به اریکسون مراجعه میکند و مقابل هم قرار میگیرند، اریکسون ساعتها تلاش میکند آن را هیپنوز کند اما نمیشود، به شخص میگوید تو برنده شدی من نتوانستم تو را هیپنوز کنم، شخص بلند میشود از اتاق بیرون برود اریکسون یک لحظه او را صدا میزند و همان لحظه شخص را هیپنوز میکند. اریکسون یک بیمار داشت که نمیتوانست بنشیند و دراز بکشد، دائم درحال راه رفتن بود به اریکسون مراجعه میکند و میگوید من اصلاً نمیتوانم بنشینم، اریکسون شروع به هیپنوز کردن آن میکند کمکم سرعت راه رفتن شخص کم میشود و مینشیند، دراز میکشد و وارد هیپنوز میشود. بعدها اریکسون تکنیکهایی برای هیپنوز کردن ایجاد کرده است. برای هیپنوتیزم سریع یا از بین بردن مقاومتهای افراد زمانی که یک شخص برای درمان مراجعه میکند و میبینیم ناخودآگاه او مقاومت میکند و هیپنوز نمیشود، تکنیکهایی وجود دارد بدون این که افراد خودشان متوجه شوند آنها را وارد خلسه کنیم.
انجام یک تمرین: از جای خود بلند میشویم و خیلی آهسته در جایی که قرار داریم خم میشویم و در لحظهای که دیگر نتوانیم خم شویم و پشت پاهایمان درد بگیرد دیگر به خودمان فشار وارد نمیکنیم دست خود را به پاهایمان میزنیم که ببینیم دستمان به کجای پاهایمان میرسد و آن ناحیه را یادمان میماند در همین حالت چشمهای خود را میبندیم داخل ذهنمان بهطور فرضی و ذهنی به سمت جلو خم میشویم، دستهایمان را به سمت جلو میکشیم و میبینیم که دستها روبه سمت جلو حرکت میکند و کاملاً خم میشویم تجسم میکنیم که نه تنها انگشتان دستمان بلکه مچ دستمان هم به زمین میرسد بدون این که زانوهایمان خم شود این را کاملاً درک میکنیم که مچ دستمان به زمین میرسد بعد آهسته به سمت بالا میرویم چشمها را باز میکنیم و مجدداً همان حرکات را انجام میدهیم ببینیم این بار دستمان به کجای پایمان میرسد با مرحلهی قبل آن را مقایسه میکنیم و متوجه تغییرات میشویم، هیپنوزپذیری افراد مختلف، متفاوت است ممکن است یک شخص هیپنوزپذیری کمتری داشته باشد و لازم باشد این تکنیکها را بیشتر مرور کند.
مواردی مانند علم تبلیغنویسی، طراحی بنرهای تبلیغاتی، طراحی لوگوهای جذاب همگی زیرمجموعهی هیپنوتیزم هستند مثلاً برای لوگوی بانک باید از رنگهای آبی استفاده شود چون نشانهی اعتماد است و باعث میشود مردم پول بیشتری را به بانک بسپارند این یکجور هیپنوز است مثلاً رنگ قرمز برای لوگوی بانک خوب نیست.
در meditation هم بهنوعی هیپنوز اتفاق میافتد، ولی برای افزایش آرامش خودمان نوعی خودهیپنوتیزم است ولی هدف ازmeditation این است که ما ذهنمان را کنترل کنیم و به تجربهی اشراق برسیم این بخش دیگر خیلی ارتباطی با هیپنوز ندارد.
خودهیپنوتیزم یک اصول کلی از هیپنوتیزم است که به آن خودهیپنوتیزم میگوییم مثلاً ما دراز میکشیم یکسری تغییرات به خودمان میدهیم وارد خلسه میشویم و درنهایت از خلسه خارج میشویم طی کردن این مراحل را خودهیپنوتیزم میگویند.
دو راه ساده وجود دارد برای ورود به خلسه یا آهسته وارد خلسه میشویم یا یکدفعه در خلسه سقوط میکنیم.
درمورد مفهوم خلسه گفتیم حالتی است بین خواب و بیدار یعنی نسبت به محیط اطرافمان هوشیاری داریم و این تفاوتی است که با خواب دارد. خواب از دو بخش تشکیل میشد rem وnonrem که در rem چشمها در حالت خواب شروع میکنند به سرعت حرکت کردن و ما بیشترین رویاها را در این حالت میبینیم و در nonrem چشمها حرکتی ندارند.
هیپنوتیزم در یک دستهبندی کلی تقسیم به خودهیپنوتیزم و دگرهیپنوتیزم میشود همچنین حالتهای مغزی را برای این که بهتر متوجه شویم هیپنوتیزم در کجا قرار دارد به چهار دسته کلی آن را تقسیم میکنیم ۱-حالت هیپنوتیزم ۲-رویابینی آگاهانه ۳-تجربهی خارج از جسم ۴-حالت بختک
هیپنوتیزم: هر کجا در مورد هیپنوز مطلبی را میخوانیم آن را بیشتر ربط میدهند به امواج مغزی، مغز ما از امواج بسیار زیادی تشکیل شده است که تاثیر زیادی در هیپنوز ندارد. ما صرفاً با عمق خلسه کار داریم و امواج مغزی برای ما زیاد اهمیتی ندارد بهطور کلی مهمترین امواج مغزی پنج مورد است ۱-بتا(حالت بیداری یا هوشیاری)، ۲-آلفا(حالتی بین هوشیاری و خواب) زمانی که وارد خواب میشویم یا زمانی که تازه از خواب بیدار شدیم یا زمانی که مراقبه انجام میدهیم، یا هیپنوتیزم خیلی سبکی داریم به این حالتها، حالت آلفا گفته میشود، و بقیهی حالتهای گاما، تتا و دلتا حالتهای عمیقتری هستند که هرچه هیپنوتیزم یا خلسهی ما عمیقتر شود به این حالتها هم میتوانیم دست پیدا کنیم. گفتیم هیپنوتیزم در یک جمله تأثیر ذهن روی جسم است، این تعریف بهترین و ملموسترین تعریف از هیپنوتیزم است.
تمرین دوم: میایستیم و پاها ثابت است و هیچ تکانی نمیخورد، یک دستمان را گرفته و تا جایی که میتوانیم میچرخیم، در این مرحله باید یادمان بماند تا کجا چرخیدهایم، برمیگردیم چشمها را بسته و در ذهن خود ۱۸۰ درجه این مسیر را دور میزنیم، بعد برمیگردیم چشمها را باز میکنیم دوباره میچرخیم این تمرین را به عنوان یک ایده متفاوتتر از هیپنوتیزم چندبار تکرار کنید.
یکی از شاخههای هیپنوتیزم که عموما افرادی که سمت هیپنوتیزم میروند خیلی کم از این شاخه اطلاع دارند ولی هیپنوتیزورها خیلی به این شاخه علاقهمند هستند که به آن هیپنوتیزم نمایشی گفته میشود.
هیپنوتیزم نمایشی چیست؟ استفاده از تکنیکهای هیپنوتیزم برای خودنمایی است در قدیم تنها استفاده آن در سیرکها بوده است. هیپنوتیزم نمایشی یکسری تکنیکهای ساده و بدیهی است و هیچ چیز خاصی ندارد کافی است که آن شخص از یکسری تکنیکها که به آنها تست تلقینپذیری گفته میشود استفاده کند، در جمعیت چندنفر که هیپنوتیزمپذیری خیلی قوی دارند انتخاب کند بعد آنها را روی سن بیاورد در این حالت خیلی راحت میتوان تلقینات متفاوت داد. یکی از مهمترین هیپنوتیزمها محیط است، اگر ما در یک سالن ۳۰۰ نفری با ۳۰۰ نفر آدم حضور داشته باشیم به یکی از افراد بگوییم روی سن بیاید همانموقع در خلسه است (یک کلک خیلی بزرگ است)، فقط هیپنوتیزور باید کسی را انتخاب کند که هیپنوتیزمپذیری آن از همه بیشتر است. هیپنوزپذیری میتواند متغیر باشد.
هیپنوتیزم نمایشی تکنیکهای زیادی دارد مثلا تکنیکهایی دارد که اگر شخص خوب عمیق شود میتواند نام خود را فراموش کند.
یک بخش وجود دارد به نام مانیتیزم در این بخش یک شخص را با انرژی وارد خلسه هیپنوتیزمی میکنیم و بهشرطی که بتوانیم شخصی را تا بهحال ندیدهایم و هیپنوزپذیری آن را نمیدانیم، بدون این که یک کلمه صحبت کنیم آن را وارد خلسه کنیم میتوان گفت که ما مانیتیزم را بلد هستیم.
یک هیپنوتیزور حرفهای چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟ کار خود را طوری بلد باشد که آسیب به دیگران نرساند خیلی از هیپنوتیزورها فقط یکسری تکنیک را یاد گرفته و فکر میکنند که هیپنوز کردن را بلد هستند، یک هیپنوتیزور حرفهای باید به روان مسلط باشد، اگر هیپنوتیزور تا حدی از نظر ذهنی به ما نزدیک باشد خیلی بهتر تأثیر میگذارد مثلا یکسری افراد دوست دارند زندگیهای موازی را تجربه کنند به هیپنوتیزورها مراجعه میکنند و هیپنوتیزور به آنها میخندد و میگویید شما خرافاتی هستید در این مواقع چون هیپنوتیزور و شخصی که مراجعه میکند از نظر ذهنی ازهم دور هستند، شخص نمیتواند به تجربهای دست پیدا کند اما اگر از نظر ذهنی شخص و هیپنوتیزور مثل هم باشند در این صورت شخص با کمک هیپنوتیزور میتواند زندگیهای موازی خود را تجربه کند. پس خیلی خوب است که از نظر ذهنی بهم نزدیک باشند و هیپنوتیزور اطلاعاتی درمورد ذهنیتها، افکار و دیدگاه ما داشته باشد.
آیا ما هیپنوز میشویم؟ خیلی از افراد باور دارند که هیچگاه هیپنوز نمیشوند، افرادی که هیپنوزپذیری کمی دارند خیلی خشک و سر سخت و متعصب هستند.
هرکسی یک میزان هیپنوتیزپذیری دارد یعنی استعداد هیپنوتیزم شدن را دارد بهعنوان مثال کودکان در حالت عادی نیز در خلسه زندگی میکنند و نیاز نیست آنها را هیپنوز کرد کافی است همانموقع تلقینات اصولی هیپنوتیزم را به آنها بگوییم، آن را میپذیرند.
هیپنوتیزمپذیری ثابت نیست، متغیر است یک نفر ممکن است هیپنوتیزپذیری کمی داشته باشد اما با تمرین و تکرار آن را زیاد کند.
زمانی که وارد خلسه شویم و خودهیپنوتیزم انجام دهیم با خود میگوییم تمرین بعدی که انجام بدهم دوبرابر عمیقتر میشوم، بعد تأثیر آن را میبینیم که هربار عمیقتر میشویم. تلقین باعث میشود هیپنوتیزپذیری افزایش پیدا کند و هرچه بیشتر تمرین کنیم بیشتر متوجه تأثیر هیپنوتیزم میشویم یعنی تأثیر هیپنوتیزم روی ذهنمان را بهتر لمس میکنیم وقتی آن را لمس کنیم لحظهای که شخصی به ما یک جملهای بگوید میفهمیم که این جمله یک تأثیرات هیپنوتیزمی دارد. کلمات بار هیپنوتیزمی دارند تصور کنید یک آقا به همسر خود میگوید من نگران هستم تو به من خیانت کنی همانموقع بین آنها دعوا میشود و همسرش به او میگوید تو به من اعتماد نداری چون بار هیپنوتیزمی خیانت خیلی زیاد و منفی است. اگر آقا جملهی خود را عوض کند و بگوید اگر یکروز بفهمم که به من وفادار نبودی ناراحت میشوم در این حالت بار منفی هیپنوتیزمی شدید وجود ندارد اما در هر دو حالت منظور از صحبت آقا یک چیز بوده است پس کلمات و جملات خیلی مهم هستند و میتوانند تأثیرات هیپنوتیزمی بگذارند. حال اگر برای یک شخص کلماتی که پذیرش بالایی در مقابل آن دارد را کنارهم بچینیم و یک جمله به آن بگوییم، شخص به راحتی آن را میپذیرد حتی اگر مخالف نظر او باشد. هرچه بیشتر تمرین کنیم به کارکرد هیپنوتیزم بهتر مسلط میشویم، تأثیر هیپنوتیزم را روی ذهنمان بهتر لمس میکنیم و باعث میشود هرموقع مورد تلقین قرار گرفتیم و یک تلقین و هیپنوز به ما داده میشود راحتتر به آن آگاه شویم و بتوانیم به آن تسلط پیدا کنیم و با شخص مقابل همفرکانس میشویم.
در هیپنوتیزم گفته میشود که نمیتوان مخالف نظر شخص چیزی را به آن گفت یا تحمیل کرد و این کاملا درست است چون بستگی دارد که چهطور به او بگوییم و بستگی دارد که میخواهد آن را بپذیرد یا نمیخواهد، هرشخص یکسری چارچوبهای ذهنی دارد. هیپنوتیزم باعث نمیشود شخص اختیار خود را از دست بدهد اما مواقعی هست که شخص بیان میکند نمیتواند به یاد بیاورد در این حالت او را خیلی عمیق کنیم و وارد هیپنوتیزم کنیم بازهم نمیتواند خاطرات گذشتهی خود را به یاد بیاورد در این حالت یک مقاومتی وجود دارد (خاطرهی وحشتناک)، ضمیرناخودآگاه او را از به یاد آوردن آن خاطرات حفظ میکند و فراموشی عمدی مغز محسوب میشود میخواهد از شخص محافظت کند که آزار روحی و روانی بیشتری نبیند، اما با یک تلقین درست میتواند گذشتهی خود را به یاد بیاورد.
برای اینکه مشخص کنیم هیپنوتیزمپذیری هر شخص چهقدر است، یکسری تستهای هیپنوتیزمپذیری وجود دارد.
تست هیپنوتیزمپذیری چیست؟ تستی است که مشخص میکند ما چهقدر تلقینپذیر هستیم و چهقدر استعداد هیپنوتیزم شدن داریم، یک تلقین ساده است که خارج از خلسه داده میشود یعنی هیچ خلسهای اتفاق نیفتاده به شخص میگوییم همین الان چشمهایت را ببند و تصور کن.
تست اول هیپنوتیزمپذیری: دو دست خود را جلو آورده چشمها را میبندیم تصور میکنیم به دست راستمان یک بادکنک متصل است و به دست چپمان یک وزنه متصل است این را باید حس کنیم بادکنک مدام باد میشود، سبک میشود و دست راستمان را به سمت بالا میکشد وزنه مدام سنگین میشود و دست چپمان به سمت پایین کشیده میشود بعد چشمها را باز میکنیم، میزانی که دستها جابهجا شود یا ثابت بماند یا خیلی تغییر کند میزان هیپنوتیزمپذیری ما است، تلقینپذیری میتواند تحت تاثیر شرایط و تحت تاثیر فردی که جمله را بیان میکند هم باشد.
تست دوم هیپنوتیزمپذیری: تصور میکنیم یک سطل بزرگ و سنگین را بغل کردهایم، این سطل به مرور سنگین و سنگینتر میشود و دستها به سمت پایین میرود.
تست سوم هیپنوتیزمپذیری: به شخصی تلقین میدهیم که مثلاً میخواهیم پلکهای آن شخص را با چسب بههم بچسبانیم و به او میگوییم که دیگر نمیتوانی چشمهایت را باز کنی او تلاش میکند چشمهایش را باز کند اما نمیتواند، کافی است به او بگوئیم که چسب را از روی پلکهایش پاک کردهایم بعد از آن میتواند چشمهایش را باز کند. این تستها نشان میدهند که ما چهقدر هیپنوزپذیر هستیم.
برای انجام خودهیپنوتیزم باید چهکار کرد؟ اولین قدم ریلکسیشن آگاهانه است یعنی مینشینیم یا دراز میکشیم و تمام عضلات بدن باید رها باشد باید تمرکز کنیم که همهی عضلات منقبض نباشند. یک راه دیگر هم برای ریلکسیشن وجود دارد دقیقا برعکس ریلکس را میرویم مثلا دست چپ را مشت و منقبض کرده وبه سمت بالا برده سپس محکم رها میکنیم همینکه محکم عضلات را منقبض و سپس رها میکنیم عضلات کاملا از انقباض خارج میشوند. بعد از ریلکسیشن یعنی تمام عضلات را رها کردیم به سراغ تنفس عمیق میرویم، کافی است هر چهقدر دوست داریم نفس عمیق بکشیم (حالت استاندارد ۱۰ نفس عمیق) بهتر است که نفس عمیق شکمی باشد با هر نفس تجسم کنید یک پله از یک راهپله پایین میروید چند نفس عمیق دیگر میکشیم و یک پله پایینتر میرویم، ده پله که پایین بروید در عمق مناسبی از خلسه قرار میگیریم بعد میتوانیم شروع به تصویرسازی کنیم مثلا بعد از اینکه در آن عمق قرار گرفتیم تجسم میکنیم آب ساحل هستیم این تصویرسازی میشود در تصویرسازی جزئیات مهم است حس میکنیم لب ساحل هستیم و نسیم به صورتمان میخورد، کف روی موجهای دریا را میبینیم هر چهقدر که روی جزئیات تمرکز کنیم عمیقتر میشویم در تصویرسازی هر محیطی را که دوست داریم تجسم و خلق میکنیم فقط باید مدام جزئیات دقیقتری تجسم کنیم هرچه جزئیات دقیقتر باشد بهتر است.
اگر بخواهیم زمان را به عقب برگردانیم یا به گذشته و کودکیمان برگردیم یک ساعت تجسم میکنیم که برعکس میچرخد و سرعت آن مدام زیاد میشود و یک دفعه میایستد (روز نشاندار میایستد)، روزهایی که به یاد شخص مانده است.
برای فراموش کردن خاطرات بد بعد از عمیق شدن یک تلویزیون را تصور کنید که انگار خاطرات شما را پخش میکند و شما آن را از بیرون تماشا میکنید بعد مثلا تجسم میکنید که تلویزیون سیاه و سفید میشود بعد صدای آن قطع میشود تصویر تلویزیون دور و کوچک میشود تا جایی که تصویر محو میشود و دیگر آن را نمیبینیم.
در دگرهیپنوتیزم تقسیمبندی کلاسیک خیلی ساده است یکسری علائم وجود دارد که در خودهیپنوتیزم این علائم را نمیتوانیم از خود بگیریم اگر چه وقتی خیلی به خود مسلط شویم میتوانیم در عمیقترین خودهیپنوتیزم متوجه شویم با اینکه خلسه خیلی عمیق باشد و وسط یک تصویرسازی باشیم میتوانیم در این حالت هم متوجه شویم که ضربان قلبمان چند است حتی تا حدی که ممکن است متوجه فشار خون خود هم شویم، قبل از اینکه به آن سطح از تسلط روی خودمان برسیم وقتی عمیق شدیم بعد از اینکه از خودهیپنوتیزم بیدار شدیم حس میکنیم زیر آب خوابیدهایم، انگار از یک عمق بالا آمدهایم سعی کنیم این حس را بهخاطر بسپاریم، دفعهی بعد متوجه میشویم که از عمق کمتر، بیشتر یا همان عمق قبلی بالا آمدهایم و نسبت به پاسخ سیستم ما به تلقینات حدوداً میتوانیم متوجه شویم که در کدام پلهها قرار داشتیم. پس متوجه میشویم که هرپله بعد از بیدار شدن چه احساسی به ما میدهد، هرچه عمیقتر شویم در پلههای پایینتری قرار داریم و هرچه سبکتر باشیم در پلههای بالاتری قرار گرفتهایم و معمولاً یک ربع تا بیست دقیقه طول میکشد تا ما به یک عمق برسیم ولی موقعی که میخواهیم بیدار شویم در طول پنج تا ده دقیقه میتوانیم بیدار شویم و متوجه میشویم در چه عمقی قرار داشتهایم. ما برای اینکه حس کنیم در چه عمقی هستیم نیاز به تجربه داریم. بهطور کلی هرچه عمیقتر شویم پاسخدهی ما به تلقینات قویتر خواهد بود. ما مثلاً میخواهیم برونفکنی کنیم یا یک خاطرهای را حذف کنیم باید حافظهی خود را تقویت کنیم.
تکنیک دیگر برای ورود به خلسه تکنیک ۴-۷-۱۰ است یعنی ۱۰ تا نفس عمیق میکشیم ، یک بار چشمها را باز میکنیم و دوباره میبندیم دفعهی بعدی ۷ تا نفس عمیق میکشیم ولی سعی میکنیم فاصلهی نفسها را بیشتر کنیم یعنی زمان بیشتری روی نفسها میگذاریم بعد چشمها را باز میکنیم دوباره میبندیم و این بار ۴ تا نفس عمیق میکشیم ولی بعد از این مرحله دیگر چشمها را باز نمیکنیم به سراغ تلقینات و تصویرسازی میرویم یک راه دیگر نگاه کردن به بالای سر است، زمانی که ما به زاویهی حدوداً بیست تا سی درجه روبه بالا نگاه میکنیم خودبهخود در یک خلسه سبک قرار میگیریم. چرا ما سر یک کلاس راحتتر یاد میگیریم تا اینکه با یک دوست روبهروی هم نشسته باشیم؟ چون در کلاس نگاه ما زاویهدار است و در خلسهی سبک هستیم اما زمانی که روبهروی هم نشسته باشیم نگاهها مستقیم است و پذیرش کمتر است. دلیل اینکه سن را بالا میسازند این است که نگاه ما زاویهدار باشد.
نگاه به بالای سر: به جای اینکه زاویهی ما بیست تا سی درجه باشد زاویهی عقبترین جایی که میتوانیم ببینیم را درنظر میگیریم و شروع میکنیم به آن نقطه نگاه میکنیم و بعد از یک مدت چشمها خسته میشوند بعد شروع به تندتند پلک زدن میکنیم چشمها سوزش پیدا میکند، اشک در چشمها جمع میشود و در نهایت چشم بسته میشود و تمایل بدن به سمتی میرود که چشمها بسته شوند و بسته باقی بمانند در نهایت وارد خلسه میشویم
شامباوی مودرا: یعنی با چشمهای بسته به یک نقطه نگاه کنیم. میتواند به ما کمک کند که وارد خلسه شویم.
عمیقسازی خلسه: مدام نفس عمیق میکشیم یا میتوانیم این تلقین را بدهیم “یک نفس عمیق میکشم و با این نفس دو برابر عمیق میشوم” حتی اگر به زبان نیاوریم زمانی که نفس عمیق میکشیم خلسهی ما عمیقتر میشود. هرچه جزئیات بیشتری را در فضا تجسم کنیم خلسه عمیقتر میشود.
شرطی سازی: شرطی سازی صرفاً این نیست که ما الان خودمان را سر جلسهی امتحان تجسم کنیم شرطی سازی میتواند این باشد که مثلاً زمانی که پشت انگشت اشارهی خود را بخارانیم یکدفعه هرچه درس خواندهایم را به یاد بیاوریم، این خاراندن یکجور کلید شرطی است، کلید شرطی میتواند فیزیکی نباشد میتوانیم به محض بلند کردن خودکار و شروع به نوشتن همهی مطالب را به خاطر بیاوریم.
خروج از خلسه: قسمت خیلی بی اهمیتی است. امکان ندارد شخصی وارد خلسه شود و نتواند از خلسه خارج شود همچین چیزی اصلاً امکان ندارد، ما اگر خیلی هم عمیق شویم ۴ تا ۵ دقیقه که بگذرد وارد خواب طبیعی میشویم و در نهایت بیدار میشویم. و جملهی کاملاً سرحال بیدار میشوم را میتوانیم به عنوان جملهی کلیدی حین بیدار شدن به خود تلقین کنیم.
هیپنوتیزم زمانی خطرناک است که هیپنوتیزور کاربلد نباشد.
برای دستیابی به خلسهی عمیق لب ساحل یا در استخر یا در منزل دست راست خود را بالا میآوریم، پنجهها را کاملاً باز میکنیم و بعد مشت میکنیم دوباره باز میکنیم و مجدداً مشت میکنیم، همینطور ادامه میدهیم در این حالت خون به سمت پایین پمپ میشود و عضلاتمان کمکم خسته میشود و دستمان سفید میشود، روبه بیحسی میرود عضلات دست کم کم شل میشود. برای انجام این تکنیک اولین قدم این است که پاهایمان خسته شود اگر در ساحل یا استخر باشیم بهتر است، درجایی که آب باشد شروع به دویدن میکنیم تا پاهایمان بیحس و خسته شود، همانموقع که در آب میدویم دستها را بالا گرفته بعد از حدود ۵ تا ۶ دقیقه بدنمان کامل بیحس میشود و دراز میکشیم و شروع به تلقین دادن به خود میکنیم.
اگر در جایی بودیم که آب نبود از بشین، پاشو استفاده میکنیم تا خسته شویم و شروع به دادن تلقینات میکنیم.
بسیار عالی بود.استفاده بردیم استاد.پاینده باشید
ممنون از لطف و همراهی شما
سلامت باشید
ممنونم ، خیلی خوب و ارزنده بود
ممنون از شما
موفق باشید
بسیار بسیار روان ،جالب و مفید ،منکه واقا لذت بردم ، کلا اموزه های استاد عزیز رو دوست دارم وباهاش ارتباط خوبی برقرار میکنم
خیلی ممنون از لطف و همراهی شما
سلامت باشید
بسیار سپاسگزارم از استاد گرانقدر که اطلاعات خوب وارزشمندی در اختیار ما میذارن
ممنون از لطف و همراهی شما
سلامت باشید
بسيار عالى
ممنون از لطف و همراهی شما