پیشگویی آسمانی:
در کتاب پیشگویی آسمانی یک داستان تعریف شده است، در این داستان نُه بصیرت مطرح است؛ قسمت مهمی که ما با آن سروکار داریم نُه بصیرت است که بعد از آن کتاب دیگری به نام راهنمای عملی پیشگویی آسمانی نوشته شده است بعد از اینها به ترتیب کتاب بصیرت دهم و بصیرت یازدهم نوشته شده است که در واقع مکمل هستند برای فهم بهتر این نُه بصیرت، اصل موضوعی که کتاب بیان میکند همین نُه بصیرت است در قالب یک داستان توضیح میدهد.
نُه بصیرت مهم:
بصیرت اول) دیدارهای همزمان یا همان رویدادهای همزمان است: اتفاقات جالب و عجیب هستند مثلاً به یک فروشگاه تابلو فروشی میروید، شروع میکنید به نگاه کردن تابلوها از یک تابلوی خاص خوشتان میآید ولی آن را نمیخرید فقط از آن خوشتان میآید بعد شب بهطور مثال به مهمانی میروید و در آنجا عین همان تابلو را در منزل آنها میبینید با خود میگویید چهقدر جالب من همین امروز این تابلو را در فروشگاه دیدم، به این یک رویداد همزمان گفته میشود یا مثلاً فکر میکنید یکی از دوستانتان را چندسال است که ندیدهاید و وقتی به بازار میروید آن را میبینید و به آن میگویید همین امروز داشتم به تو فکر میکردم، به این موارد رویدادهای همزمان گفته میشود که باید کمکم به آنها آگاه شویم، زندگی ما پر از این رویدادهاست و خیلی از این اتفاقات به شکلهای مختلف برایمان میافتد.
گفتیم رویدادهای همزمان جالب و عجیب است یعنی خوب یا بد نیست، خوب و بد در چارچوب منطق و ذهن است، منطق و ذهنمان به ما میگوید اتفاقی که میافتد خوب است یا بد و این اتفاقات (مثل دیدن تابلو) برای ما یکجور نشانه هستند، نشانههایی هستند که در بعضی مواقع یکسری علامتها به ما میدهند و به ما کمکهایی میرسانند. پس منطق خوب و بد میکند ولی این اتفاقات و رویدادها جالب و عجیب هستند، برای ما هیچ منفعتی ندارند.
ما رویدادهای همزمان را کمکم در یک دفتر یادداشت میکنیم دفتری که همیشه همراهمان باشد و اتفاقات را در آن بنویسیم، هرچهقدر رویدادهای همزمان بیشتر شود نتیجه این است که سطح انرژی ما بالا میرود و هرچه سطح انرژی ما بالاتر برود رویدادهای همزمان بیشتری را تجربه میکنیم. اگر بخواهیم به صورت کلاسیک دستهبندی کنیم رویدادهای همزمان رویدادهایی هستند که دو خصوصیت دارند؛
1)احتمال آنها کم است ولی اتفاق میافتد.
2)خوب یا بد نیستند، جالب و عجیب هستند.
کاری که باید بکنیم این است که سعی کنیم از رویدادهای همزمان بیشتری آگاه شویم و آنها را درون دفترچه یادداشت کنیم.
آیا رویدادهای همزمان پیامی برای ما دارند؟ بله در بصیرتهای بعدی از پیام رویدادهای همزمان استفاده میکنیم.
بصیرت دوم)عمر بشر به اندازهی تاریخ کل بشریت است: یعنی زندگی همهی ما به اندازهی تمام میلیاردها انسانی است که قبل از ما وجود داشتند و میلیاردها انسانی که بعد از ما به وجود میآیند چه از نظر ارزشمند بودن چه از نظر محتوای زندگی؛ منظور از محتوای زندگی چیست؟ با این دید نگاه کنیم که شخصی ناراحت است در تاریخ بشریت تعداد فراوانی انسان ناراحت بودهاند یا مثلاً شخصی خوشحال است در تاریخ بشریت تعداد فراوانی انسان خوشحال هستند اینها همه از قبل در تاریخ بشریت وجود داشتهاند و قبل از این شخص هزاران انسان دیگر آن حس را تجربه کردهاند، هیچ اتفاقی وجود ندارد که ما برای اولین بار آن را تجربه کنیم قبل از ما هزاران نفر آن را تجربه کردهاند و این اتفاق در ما هم تکرار میشود این به ما کمک میکند که خیلی از اتفاقاتی که برایمان میافتد را خیلی جدی نگیریم و میدانیم که قبل از ما و بعد از ما هم کسانی هستند که حس و حال ما را تجربه کنند. منظور از بصیرت دوم، کنار رفتن منیت ما است و خیلی با بقیه فرقی نداریم، هر اتفاقی که برای ما میافتد برای هزاران نفر دیگر هم این اتفاق افتاده است.
تعریف اسطوره: اسطوره یک داستان تکراری است که در زمانها و مکانهای متفاوت، بازیگرهای متفاوتی آن را اجرا میکنند. چیزی که به بصیرت دوم میتواند کمک کند اسطوره است. اسطورهها عموماً یک چیز ساختگی هستند ولی یک مفهومی را تعریف میکنند. مفهوم بصیرت دوم این است که ما هیچ آدم خاص منحصر به فردی نیستیم و هیچ احساس یا مشکل خاصی هم نداریم هرچیزی هم که برای ما پیش میآید قبلاً برای هزاران نفر پیش آمده است.
قانون هولوگرام: کل در جزء خلاصه میشود، هرچیزی که تاریخ بشریت تجربه کرده است در زندگی ما خلاصه میشود.
بزرگترین و اصلیترین چیزی که باعث میشود ما غصه بخوریم منیت است و اگر منیت نداشته باشیم غصه نمیخوریم مثلاً میگوییم چهقدر من بیچاره هستم، چهقدر من گناه دارم، چهقدر در شرایط بدی قرار دارم، دلسوزی میکنیم به حال خودمان و شروع میکنیم به غصه خوردن و اگر درگیر منیت نباشیم غصه خوردن در کار نیست.
بصیرت سوم)داستان انرژی: صرفاً آنچه که ما مشاهده میکنیم همهی آن چیزی نیست که وجود دارد، در حالت منطقی ما فکر میکنیم هرچیزی که ما مشاهده میکنیم منطقی است، همهی آن چیزی است که وجود دارد. در این بصیرت میخواهیم به این نتیجه برسیم چیزهایی وجود دارد که ما آنها را مشاهده نمیکنیم و یک بُعد خیلی لطیفتری وجود دارد به نام انرژی و در داستان انرژی ما با این بُعد سروکار داریم که یک بُعد لطیفتر و بالاتری است. در کتاب به جای لطیفتر از کلمهی زیباتر استفاده میکند. بهطور کلی ما در این بصیرت میخواهیم به حسِ درونیمان از زیباتربودن دنیا برسیم(همیشه یک زیباتری وجود دارد) برای تمرین مثلاً به یک شاخه گل نگاه میکنیم و در ذهنمان میگوییم این زیباتر از آن چیزی است که فکر میکردم. اگر ناخودآگاه از کسی بدمان بیاید سطح انرژی او را پایین میآوریم و از کسی که خوشمان میآید سطح انرژی او را بهطور ناخودآگاه بالا میبریم، در دل خود آن فرد را تحسین کنیم اگر در دل خود شخص را تحسین کنیم به او انرژی میدهیم و سطح انرژی فرد بالا میرود.
بصیرت چهارم)رابطهها: اساس رابطهها انرژی است، بصیرت سوم برای این است که ما بصیرت چهارم را درک کنیم و زمانی که بصیرت چهارم را درک کنیم رفتارمان با آدمها عوض میشود، اساس رابطهها متقاعد کردن است انسانها مدام میخواهند یکدیگر را متقاعد کنند که حق با آنها است و کار درست را انجام میدهند وقتی یکدیگر را متقاعد کنند انرژی میگیرند و ما اگر قبول کنیم که حق با طرف مقابل است انرژی ما تخلیه میشود و انرژی طرف مقابلمان افزایش پیدا میکند و برعکس برای همین است که آدمها مدام نمیخواهند متقاعد شوند فقط میخواهند دیگران را متقاعد کنند، ما همیشه حس میکنیم حق با ما است و اشتباه نمیکنیم(متقاعد نمیشویم) ما اگر بپذیریم اشتباه کردیم انرژی از دست میدهیم پس راه حل این است که به منبع انرژی وصل شویم، اگر به یک منبع انرژی متصل و مدام انرژیمان شارژ شود دیگر خیلی برایمان مهم نیست انرژی از دست دهیم، در این روابط به اجبار نمیخواهیم که حق با ما باشد با خودمان میگوییم اصلاً مهم نیست بگذار برود، و خیلی راحت میپذیریم، به شرط اینکه مدام از یک منبع شارژ شویم. انرژی منفی وجود ندارد(خلاء انرژی)است مانند تاریکی، سرما و… اینها از دید فیزیکی وجود ندارند، انرژی آلوده وجود دارد اما انرژی منفی وجود ندارد. اگر ما به یک منبع انرژی متصل شویم هم حال خودمان خوب میشود هم حال دیگران و هم بهطور کلی روابط و ارتباطهای ما خیلی بهتر میشود.
بصیرت پنجم)منبع انرژی: از دید انرژیکی انرژی که ما داریم و آن را مصرف میکنیم و با آن زندگی میکنیم منابع اصلی و فرعی دارد.
منابع اصلی انرژی: زمین، خورشید، هوا هستند.
منابع فرعی انرژی: درختان، گیاهان، غذاها و نوشیدنی هایی که میخوریم.
منظور از منبع انرژی همان مراقبه (Meditation)است که به آن وصل شویم و از آن انرژی دریافت کنیم بهطور کلی انرژی ما تمام شدنی نباشد مثل یک شارژر هرموقع انرژی ما کم شد با وصل شدن به شارژر انرژی خود را شارژ کنیم.
ما اکثراً یا در گذشته زندگی میکنیم یا در آینده،
چه چیزهایی وجود دارد که ما را در گذشته نگهمیدارد؟ دلخوریها و دلخوشیها
دلخوریها: شامل خاطرات یا چیزهایی هستند که به آنها “بد” گفته میشود.
دلخوشیها: شامل اتفاقات “خوب” است. چه خوب باشند چه بد ما را در گذشته نگهمیدارند.
در آینده هم آرزو و ترس وجود دارد که ما مدام به آنها فکر میکنیم و ذهنمان درگیر گذشته و آینده است. حال از جنس زمان نیست از جنس مکان است چون ما اینگونه درک درستتری از حال پیدا میکنیم. کافی است ذهن را معطوف کنیم در بدنمان و در حال، سعی کنیم به هیچ چیزی فکر نکنیم و جلوی افکار را بگیریم یا تمرکزمان را روی تنفس بیاوریم این سادهترین راه برای انجام مراقبه است.
بصیرت پنجم همان منبع انرژی است که نحوه رسیدن به آن منبع مراقبه یا همان Meditation است. این منبع همان عشق است که عشق دروغین داریم و عشق حقیقی نیز داریم. مهمترین خصوصیت عشق این است که عشق واقعی یا همان عشق حقیقی منیت عاشق را از او میگیرد، عشق دروغین همان چاکرای جنسی (مالکیت) است، هر عشقی که در آن احساس مالکیت است عشق دروغین است و مهمترین خصوصیت عشق دروغین مالکیت است و عشق حقیقی یکی شدن است و دیگر تفاوتی وجود ندارد، کسی عشق حقیقی را بهطور کامل تجربه میکند که فرقی بین خودش و درخت قائل نیست، اگر ذهن کسی تصور کند که تفاوتی بین فرد و درخت وجود دارد آن شخص هیچ وقت نمیتواند عشق را با ذهنش و منطقش تجربه کند.
تمرین با چاکرای قلب را ابتدا با افرادی شروع میکنیم که دوستشان داریم و بعد کمکم بهسوی افرادی میرویم که دوستشان نداریم به این صورت بعد از اینکه چشممان را بستیم تصور میکنیم که چاکرای قلب که وسط قفسهٔ سینه است بزرگ شده است و آن آدم(فردی که دوستش داریم) وسط چاکرای قلب ما است یعنی چاکرای قلب ما آن آدم را کامل دربرگرفته است و در همین حال به خودمان یادآوری میکنیم که ما با این آدم از هیچنظر، هیچوقت با هم فرقی نداشتهایم و یک نفس عمیق میکشیم و چشمهایمان را باز میکنیم و به غیر از آدم ها میتوانید کمکم این تمرین را چیزهای دیگری انجام دهید(مثل شمع) و کمکم عشق را نسبت به اجسام هم احساس کنید.
آدم ها در شرایط مختلف برای اینکه در این روابط انرژی کسب کنند کارهای متفاوتی انجام میدهند و عکسالعملهای متفاوتی نشان میدهند که انرژی بگیرند.
بصیرت ششم) بازیهای شخصیت یا نمایش شخصیت: درواقع این نمایش شخصیت یکنوع نمایش تسلط است، فرد حداقل میخواهد به خودش نشان دهد که روی بقیه تسلط دارد و با رفتارش میتواند بقیه را کنترل کند.
چهار نمایش شخصیت داریم یعنی چهار حالتی است که بیشتر از بقیه حالتها مشهود تر است:
۱)منِ بازجو: مثل بازجوها رفتار میکند و از ما بازجویی میکند مثلا وقتی که اطلاعاتی درباره ما دارد مدام از آنها سوال و جواب میکند و ما را مورد بازجویی قرار میدهد و هر موقع که انرژی کم میآورد و نمیخواهد که اشتباهش را بپذیرد به این سوال و جوابهایش پناه میبرد و بازجویی میکند.
۲) منِ تهدیدگر: در این مورد فرد سریع تهدید میکند، و فرد زور میگوید تا به نتیجه برسد.
۳) منِ منزوی: در این مورد فرد با کسی کاری ندارد، قهر میکند، مظلوم بازی در میآورد که جلب توجه و انرژی را دریافت کند.
۴) منِ ضعیف: در این مورد فرد خود را بدبخت و بیچاره جلوه میدهد و رفتارش طوری است که اگر ما به آن کمک نکنیم احساس میکنیم که خیلی آدم بدی هستیم. بهترین کاری که میتوانیم در برخورد با این افراد انجام دهیم این است که درگیر واکنش نشویم و سریع بههم نریزیم و وارد بحث نشویم و دلسوزی نکنیم و حتی نباید به فرد آن را عنوان کنیم که این بازی شخصیت را انجام میدهد زیرا ممکن است که وضعیت بدتر شود و فقط باید سعی کنیم که آرامشمان را حفظ کنیم و درگیر واکنش نشویم. آدم ها تلفیقی از این موارد گفته شده هستند و هر بار از یکی از این موارد استفاده میکنند، معمولا بعضی از آدم ها از یکی یا دوتا از آنها خیلی استفاده میکنند ولی در شرایط مختلف از همهٔ آنها استفاده میکنند و بهترین راهکار این است که بیشاز آنچه که فرد میخواهد با نمایش شخصیت از شما انرژی کسب کند خودتان آن انرژی را به او بدهید.
بصیرت هفتم)بصیرت هفتم قرار گرفتن در مسیر کمال است.
همهی ما در زندگی در حال طی کردن یک مسیر تکامل هستیم با استفاده از تجربیاتی که کسب میکنیم درحال کاملتر کردن شخصیتمان هستیم.
آیا بهطور کامل در مسیر تکامل هستیم یا هیچ جریان هدفمندی نداریم؟ اگر بخواهیم یک جریان هدفمند به زندگی بدهیم چهار قدم را میتوانیم پیش ببریم.
اولین قدم) این است که سطح انرژی خود را بالا ببریم، با مراقبه کردن و وصل شدن به منبع انرژی میتوانیم سطح انرژی خود را بالا ببریم تا بتوانیم مشکلات خود را حل کنیم چون مشکلات زندگی ما اجازه نمیدهد که در مسیر کمال هدفمند باشیم. ما در زندگی با یک چیزی روبهرو هستیم که به آن فریب منطق میگوییم.
فریب منطق چیست؟ مثلاً با خود بگوئیم هروقت مشکلاتمان حل شود حالمان خوب میشود این یکجور فریب منطق است اما در واقعیت این است که تا حالمان خوب نشود مشکلاتمان حل نمیشود.
قدم دوم) سوالات اساسی زندگیمان را به یاد میآوریم یعنی اینکه از خودمان بپرسیم دلمان چه میخواهد(میخواهیم چهکار کنیم، به کجا برسیم)
قدم سوم) طرح سوالات کوچکتر در خدمت سوالات اساسی زندگیمان؛ ما سوالات اساسی زندگیمان را به یاد آوردیم (از خودمان پرسیدیم) در این مرحله سوالات کوچکتر را در جهت همان سوالات مطرح میکنیم یعنی با خود میگوئیم برای اینکه به آنها برسیم دلمان چه میخواهد و حالا برای رسیدن به خواستههایمان چه کارهایی را باید انجام دهیم (چه مراحلی را طی کنیم، در چه جریاناتی قرار بگیریم)این همان سوالات کوچکتری است که در جهت سوالات بزرگ مطرح میشود، در واقع سوالات اساسی و بزرگ را، کوچک میکنیم.
قدم چهارم) کمک گرفتن از نشانهها و رویدادهای همزمان برای حل سوالات کوچکتر مثال اگر ما دوست داریم یک ماشین جدید داشته باشیم (همین الان) یا باید منبع درآمدمان را تغییر دهیم یا شروع به پسانداز کردن پولهایمان کنیم پس به ما میگوید همین الان چهکار کنیم و برای پاسخ به این سوال میتوان از رویدادهای همزمان و نشانهها هم کمک گرفت.
بصیرت هشتم) وارد بازی آدمها نشوید، آدمها مدام بازیها و مبارزههایی ایجاد میکنند که می خواهند ما وارد آن شویم تا در یک چالشی قرار بگیریم از ما انرژی بگیرند. بهطور کلی آدمها از رفتارشان هیچ منظوری ندارند فقط میخواهند انرژی بگیرند و این باعث میشود آنها را بر اساس رفتارشان قضاوت نکنیم.
نکته: وقتی ما به یک شخص وابسته میشویم ارتباط ما با منبع انرژی قطع میشود درواقع ارتباط مستقیم ما قطع میشود یعنی تا قبل از وجود آن شخص ما بهطور مستقیم از منبع انرژی، انرژی دریافت میکردیم ولی با وابستگی به آن شخص هرگاه آن شخص وجود داشته باشد انرژی دریافت میکنیم هرگاه نباشد انرژی دریافت نمیکنیم.
بصیرت نهم) چگونه به دیگران کمک کنیم تا به ما کمک کنند، در بصیرت نهم منظور این نیست که ما به دیگران با قصد و نیتی که به ما نفعی برسد کمک کنیم، ما تا جایی که میتوانیم به دیگران کمک میکنیم، وقتی ما به کسی کمک میکنیم درواقع کاری میکنیم که بعداً آنها به ما کمک کنند، ما بدون توقع داشتن از دیگران به آنها کمک میکنیم یکجور کمک معنوی است و معنویت یک جریان کاملاً شخصی است.
تمرین وابستگی: سعی کنید به شخصی که وابسته آن هستید انرژی دهید و از این موضوع آگاه شوید که خود وابستگی باعث میشود که آن شخص یک مانع برای ارتباط شما با منبع انرژی باشد خود به خود سیستم بدن شروع میکند وابستگی را کاهش میدهد.
عالی متشکرم از شما
ممنون از همراهی شما
بینهایت ممنون
ممنون از همراهی شما
بسیار مفید و اموزنده درود برشما 🙇♀️
ممنون از شما سلامت باشید
خلاصه و مفید بود
سپاسگزارم
ممننون از لطف و همراهی شما
یک فیلم هم راجع به آن ساختن به همین اسم . با تشکر از زحمات بی دریغ شما .
سلام وقت بخیر بله بعدا در تحلیل فیلم درباره فیلم پیشگویی آسمانی هم صحبت خواهیم کرد.
ممنون از همراهی شما
من یه زمانی یه دوره خریدم ،جذابیت درونی،تغریبا همه مطالب دوره خلاصه شده بود تو این خلاصه ،جالبو مفید بود🙏🙏
ممنون از لطف و همراهی شما
به نظرمن این مطالب به ما میاموزد که صبور باشیم
ممنون از همراهی شما
باسلام خیلی عالی و مفید است
سلام ممنون از شما
موفق باشید
مطالب مفید و ارزنده ایست
ممنون از لطف و همراهی شما
عالی بود درزمان های متفاوت مطالعه کردم و هر بار نتایج تازه گرفتم و حالم خوب شد براتون بهترین ها را آرزومندم
ممنون از لطف و همراهی شما